3 پاسخ

  1. چرا در مورد اخبارتان بررسی نمی کنید اسماعیل فتاحی نه تنها به جرم سیاسی زندان نبود بلکه به جرم چاقوکشی و اقدام به قتل فردی به نام بابک خانی که شوهر دوست دخترش بود در زندان بود و توسط اینجانب ( که من نیز توسط دروغهایش فریفته شدم ) علیرغم مخالفت همسرم به خاطر اشکهای چشم مادرش و با کمک مادرش با پرداخت پیش قسط دیه 90 میلیونی و ضمانت 80 میلیونی من و کمک قاضی انساندوست پرونده اش و قاضی خوب اجرای احکام سه تبریز از زندان آزاد شد او به خاطر روانپریشی از خدمت سربازی محروم و بعد از اینکه من به او کمک کردم از زندان آزاد شود و حتی به او در کارگاه خودم کار دادم برای فرار از کار با تهدید و توهین از زیرکار در رفت او نه تنها در زندان اعتصاب غذا نکرد ه بود بلکه پول سیگارش را نیز حاضر نبود همانند دیگر زندانیان کار کند و گدائی می کرد واقعاً جای افسوس دارد که من یا شما یا هر کس دیگر گول زرنگ بازی یک بیکاره را بخوریم . به صحت این موارد شک نکنید چون الزامی ندارم به غیر از حقیقت . هیچ کس حتی پدر او نیز مثل من به این فرد کمک نکرده است و کمک من هم دقیقا به خاطر مادرش و امکان برگشتن او به جامعه بود هم اکنون او در بیرو ن از زندان ( قسط آخرش را من و مادرش پرداخته ایم ) به ولگردی مشغول است و مصاحبۀ شما با خواهرش هم کذب محض است چه آنها بهتر از همه می دانند که اسماعیل فتاحی حتی نمی داند که سیم جوش چیست تا اینکه کارگر جوشکار هم باشد و یک روز از سیگاری که پولش را دیگران می دهند ( که الان چیزهای دیگر نیز به سیگار افزوده شده است .) نمی گذرد تا چه برسد به اینکه اعتصاب غذا کند آنهم نامحدود .همانطور که من اتفاقاً از شنیدن مصاحبۀ شما به حقیقت پی بردم شما هم سعی کنید از حقایقی که من اعلام می کنم استفاده نمایید . من نمی دانم که هدف شما از این فعالیت چیست ؟ ولی کجای دنیا و تاریخ یک رسانه برمبنای دروغ های محض یک روانپریش و خانواده اش به اهداف والا رسیده است ؟ اگر شما جای مسئولین کنترل نظم جامعه ای باشید با یک پسر بچۀ روانپریش که ساعت 2 صبح عرق خورده و با چاقو 5 ضربۀ کاری به ریۀ شوهر دوست دختر قبلی اش زده چه می کنید ؟ یا برای مجرمی که شخصی از اجتماع که از روی ترحم و انساندوستی قسمتی از پیش قسطش را داده و چند قسط ماهیانه اش را نیز پرداخته و 80 میلیون تومان هم برای آرادیش سند گذاشته ولی مورد بدترین توهین ها (مثل جاسوس و نوکر نمی دانم چه و چه و توهین های ناموسی )به جای تشگر و قدر دانی انجام داده چه رفتاری می کنید ؟ او را قهرمان معرفی می کنید ؟ که چه بشود ؟ حتماً فکر خواهید کرد که من نوکر و ایادی مثلاً حکومت هستم ؟ نه من مهندس و کارگری ساده هستم و وطنم را نیز را دوست دارم و قبل از همه حقیقت را … و از شما خواهش می کنم بدون بررسی و تحقیق در مورد گفته هایتان آنرا نشر ندهید و به افراد زرنگ و کلاهبردار دیگر امکان ندهید تا سو استفاده کنند .

  2. هر کسی در صحت این گفتار تردید داشته باشد ، خیلی راحت می توتند از طریق یک آشنا در کلانشهر تبریز ( ترجیحاً وکیل یا کار آموز وکالت ) با مراجعه به بخش رایانۀ دادسرا و دادن اسم این فرد و اسم پدرش فتاح از نوع جرم او اطلاع پیدا نموده و فعال سیاسی خود را بشناسد و یا با یک تلفن ساده به اجرای احکام شماره سه کیفری تبریز از صحت و سقم اهداف این مرد کوچک با آرزوهای بزرگ اطلاع حاصل نموده و انرژی خود را مصروف ساخت یک فعال سیاسی از یک هیچ نکند . حالا مسئول محترم این سایت به فکر خود باشد که چه توهین ها یی از این فرد در آینده خواهد شنید و چه افتراهایی را باید تحمل نماید ؟ حقیقت بالاخره تلخ است
    در ضمن وثیقه ای هم در کار نیست ، قاضی های انساندوست این پرونده با نهایت اغماض و در واقع تحمل مسئولیت بدهی مسلم این فرد چاقو کش به فرد مجروح که بعد از این واقعه قدرت کار خود را از دست داده و به داروی مسکن معتاد شده است ( ضارب ، که همان قهرمان سیاسی معرفی شده در این صفحه است بعد از آزادی از زندان ،تهمت اعتیاد به شاکی و معلوم الحال بودن کل خانوادۀ او را اشاعه داده است .) به میزان 80 در صد دیه – حدود نود میلیون تومان – با بهترین تقسیط او را با هفت میلیون تومان ( مبلغ توسط گوشواره های نوۀ مادر و یکی از خیرین تهیه شده است .) و تعیین اقساط ششصد هزار تومانی آزاد نموده است .( تاکنون چهار قسط ماههای آزادی هم توسط دستمزد کارگری مادر و خیر فریب خورده تامین شده است .) و با همیاری قاضی محترم شعبه سه اجرای احکام بابت تضمین پرداخت اقساط وی ، خیری دیگر کفیل این به اصطلاح فعال سیاسی شده است و البته چنانچه گفته شد خیرین و مادر مورد عتاب ، افترا، تهدید و تو هین این فعال کارگری هستند .و این فرد هیچ پروندۀ سیاسی و امنیتی در هیچ ارگانی ندارد مگر اینکه به جرم نشر اکاذیب در سایتهایی مثل این سایت مورد بازخواست قرار گرفته باشد .

  3. بابک خانی … فردی که توسط این مرد (اسماعیل فتاحی ) مضروب شده است می گوید :« من بابک خانی هستم کسی که این آقا مرا با چاقو زده است ، و می خواهم ماجرای هفت سال پیش را برایتان بگویم . این فرد قبلاً با همسر من همسایه بود و زن من که این مرد باعث شد با داشتن یک فرزند دختر از من جدا شود با دختر خالۀ این آقا دوست بود و به خانۀ این ها در محلۀ آخمه قیۀ تبریز رفت و آمد داشت و این آقا به همسر من قول ازدواج داد بود ولی چون بیکار و دروغ گو بود ، بعد از امید وار کردن او ، او را با توهین از خود رانده بود و من بدون اطلاع حدود هفت سال پیش با آن دختر ازدواج کردم . شب حادثه ما در یک عروسی بودیم که دیدم این آقا هم آمده است چون ماجرای آشنایی او را با همسرم را می دانستم ، به همسرم گفتم که از او فاصله بگیرد ، او که مست کرده بود چند بار در مجلس مزاحم ما شد و من به او تذکر دادم ، ولی گوش نکرد و با بهانه های مختلف می آمد و مزاحم همسرم می شد . تمام ماجرای آنشب شاهد های فراوان داشت و در پرونده ام درج شده است . عاقبت من عصبانی و ناراحت شده و به زنم گفتم که برویم خانه و در ساعت یازده و نیم شب عروسی آنجا را ترک کردیم و به خانه آمدیم ، در آن موقع زن من هنوز فرزندی به دنیا نیاورده بود و من تاحدی ناراحت شدم که به او گفتم اگر مرا نمی خواهی جدا بشویم که او گفت نه من با او کاری ندارم و تو را دوست دارم ، من آنموقع کار داشتم و نقاش ساختمان بودم قدم بیست سلنتیمتر از این مرد بلند تر است و کار هم داشتم و تعجب می کردم که او با چه جراتی آبروی مرا می برد ؟ کم کم به دلیل علاقه به زنم عصبانیتم کم شد و خوابیدم ، نمیدانم ساعت چند بود که دیدم زنگ در را می زنند و من از خواب پریدم و نگران پدرم شدم چون او مریض است ، هراسان به دم در رفتم و در را باز کردم و کسی را در تاریکی جلو منزل ندیدم ناگهان سوزشی در زیر قفسۀ سینه ام احساس نمودم و دیگر چشمانم سیاهی رفت و تا از حال بروم چند سوزش دیگر در قلبم احساس کردم و به صورت محو شنیدم که این آقا می گوید خدا حافظ بابک …چند روز بعد در بیمارستان چشم گشودم و دکترها به من گفتند که ریه ات از سه جا پاره شده و زخمش عفونت پیدا کرده است و به من گفقتند که دیگر کار سنگین نمی توانی بکنی و مخصوصاً با رنگ نمی توانی کار کنی . من از آن تاربخ بعد از خوابیدن در بیمارستان به مدت شش ماه و شروع به خوردن دارو های دکترها برای جلوگیری از عفونت و درد، دیگر قدرت کار را از دست دادم و دار و ندار خود و خانواده ام را صرف بیمارستان نمودم ، این آقا را بعد از دوسال توانستیم دستگیر کنبم و پدرم اینکار را کرد او در ابتدا انکار کرد و گفت من در شب حادثه در تبریز نبودم و مدارکی جعلی ارائه کرد که رئیس دادگاه هم گفت اگر کار تو نبوده چرا دوسال است مراجعه نمی کنی و فرار می کنی ؟ ، بالاخره او اعتراف کرد و به دوسال زندان و دیه متهم شد ولی زندگی من از هم پاشید و زنم بعد از مدتی به دلیل بیماری و بیکاری من از من جدا شد ، چندی بعد از این ماجرا دختر من به دنیا آمد و به دلیل ناراحتی و ترس مادرش به هنگام این ماجرا چشمانش عیب داشت که هزینه های زیادی برای زندگی من داشت و من نابود شدم . من در این ماجرا زنم و بچه ام و جوانیم را از دست دادم و آرزو می کنم که کاش آن شب مرده بودم .) بعد از چها رسال که از زندان این فرد گذشت شنیدم که او آزاد شده و تعجب کردم چون او باید 90 میلیون تومان به من می پرداخت به دادگاه مراجعه کردم و دیدم که او را با پبش قسط شش میلیون تومانی آزاد کرده اندو قسط بریدند و اعتراض کردم که گفتند وقت اعتراض گذشته است و در هر صورت اجرای احکام گفت نترس یک نفر خیر که مهندس است ضامن او شده و پیش قسط او را پرداخته است و او مجبور است بالاخره جریمه و خسارت تو را بدهد ، من پیش قسط را گرفتم و با آن قسمتی ازبدهی مادرم رادادم که طلاهایش را فروخته بود و خرج عمل مرا و بعد چشم بچه ام را داده بود ، من نمی دانم این چه جور قانونی است ؟ که این فرد اینقدر در زندان راحت بود که اصلاً به فکر پرداختن دیۀ من نشد و بعد هم با این مبلغ کم از زندان آزاد شد و چند مدت قیل از زبان یک نفر از آشنایان شنیدم که باز مرا تهدید می کند حالا که زندگیم را نابود کرده و خودم را به این روز انداخته و زنم نیز رفته و مرا ترک کرده است باز دست از سرم بر نمی دارد ، حالا بچه ام را که چشمانش مریض است را مادرم نگه می دارد و من باید هر روز دوا بخورم .کاش مرده بودم .»

بیان دیدگاه